سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

i حالا من هم شدم غریبه؟!

سه شنبه 87/5/1 ساعت 3:0 عصر

 

سلام...
خسته شدم ..
آه میکشم
دلم تنگ میشه بغضم میگره
بغضم میگیره ...
چشمام رو نمی بندم...حس میکنم !
الان که اینجا نشستم یکی زیر همین آسمون هست که......
که دلشو شکستم !
آه
الان خیلی غصه تو دلم هست ....
غصه ام از این گرفته که تو دلم فهمیدم که از دست من دلش شکسته !
تو ذهنم به هر دری میزنم که ببینم میتونم باها ش حرف بزنم میبینم نمیشه !
اصلا اذن نمیده باهاش حرف بزنم
حالا من هم شدم غریبه ؟!
نکنه مولاجان برا شما هم شدم ناشناس ؟
خدایا !
تو یه کاری کن شدم میون غصه ها تنها!
از این میترسم که نفسم بشه افسارم و خودمم بشم حیوان سرکشی زیر پای شیطان لعین
نه خدا!!! مگه من با تو غریبه ام ؟
مگه غیر تو خدایی هم هست که بهش پناه ببرم ؟
غیر تو خدایی نیست !
غیر تو کسی برای ستایش نیست !
پس تو رو ستایشت میکنم که از ظلمت رهایم کنی !
خدای خوبم !........
چرا .......
بغض گلوم شده ،حلقه اشک ؛ تو چشمام! ولی نمی دونم چرا هنوز .........اذنم نمیده !؟!
خسته ام ...
اگه قرار باشه که مولا جان محلم ندی که دیگه آواره ام ....
دلم رو به این خوش کردم که از نفسم ضربه میخورم از شیطان ضربه میخورم کول بار گناهم بیشتر میشه
خواب غفلتم پررنگ تر! و کمرم که در حال شکستنه !
فقط اون لحظه ای که شیطون به خیال خودش کار خودشو تموم کرده ...
 این شما هستی که مولا جان میایی دست نوازشی به سر میکشی !
آره دلمو به این خوش کردم که این شما هستی که میایی ! مثل همیشه !
آخه شما که دیگه منو خوب میشناسی !!!
آره مولا جان من همونیم که پرونده اش  گوشه اش نوشته عبد گنه کار !

آره من همون روسیاهه ام ....
همونی که پیش شما به بدی معروفه !
چه کنم آقا !!!
دردمو به کی بگم !
اگه شما با من حرف نزنی پس کی با من حرف بزنه !
اگه شما با خدا در مورد من روسیاه حرف نزنی پس کی سفارشمو پیش خدا کنه !
یه زمونی یادمه رسم انتظار چیز دیگه بود !
رسمی که شما منتظر بودی من با خوبی بیام!
ولی حالا چی ؟
من که با بدی اومدم
خسته ام
خسته ام
خسته ام
ازنفس بدم خسته ام
الان که ساعت رو نگاه میکنم میبنم.... اصلا آقا ببخشید مزاحم شدم
الان وقت مناجات شما با خداست گرچه شما هر لحظه با خدایی !....
لحظات نزدیکه به لحظه های حساس سحر روز جمعه !!!
همون لحظه ای که سال هاست سحر صبح جمعه ندایی زیبا میگه:
امن یجیب المضطر اذادعاه ویکشف السوء ......
 بالاخره از آسمون یه فرشته میاد با یک نامه !....
آقا انشاالله که نامه ظهوردرهمین ساعات از جانب خدا برسه به دستتون !
آقا !!!؟!!میرم توبه میکنم
که دیگه دلت رو نشکنم
شما رو دیگه ناراحت نکنم ولی آقا! رهام نکن !
 انشاالله تو همین لحظه ها بتونم کاری کنم تا دلتو شاد کنم !


نوشته شده توسط: یه منتظر

نوشته های دیگران ()


i ْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

 .......
دد
تقسیم بندی آیات
نشانه های امام
حالا من هم شدم غریبه؟!
شروع


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 
 Atom 

:: کل بازدیدها ::
7386

:: بازدیدهای امروز::
1


:: بازدیدهای دیروز::
4


:: درباره خودم ::

منجی

:: لینک به وبلاگ ::

منجی

:: لینک دوستان من ::

● بندیر ●
نسیم وحی

::فهرست موضوعی یادداشت ها ::

آیات . تاریخ . قرآن .

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو

:: موسیقی وبلاگ::


:: خبرنامه ::